پسرم علیرضا پسرم علیرضا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

میوه ی زندگی

سال 92

سال تحویل 1392     غرق شدن در مسائل زندگی من را از نوشتن اتفاقات مهم علیرضا باز داشته است . 92/6/23   بعد از4 سال بالاخره علی رضا یک آرایشگاه حسابی رفته است البته با آقاجون و مامانی سجادش.       تولد 4 سالگی پسرم       تولدت مبارک عزیزم خیلی زود و خوب گذشت انشاا.. دامادیت مامان جان دوستت دارم پسرم                                        &n...
24 بهمن 1392

24 ماهگی(2سالگی)

علیرضای مامان در اوج توجه است و دائما سخنرانی میکند به کسی مهلت حرف زدن نمی دهد.   عاشق این لباس من است و غافل میشوم از داخل کشویم بر میدارد و میپوشد. تمام رفتارها و حرکات بابا حامد را تکرار میکند. بابا !!!!!!خوش تیپ   هر شب در خواست یک اِصه (قصه) از بابا حامدی دارد. تقریبا هر ماه یک روز تولد می گیریم و با یک کیک به خانه مامانی حسن یا مامانی سجاد میرویم و مراسم تولد برگزار می شود . این هم یک نمونه از کیک ها     نزدیک دو ماه است که از آپارتمان الوندی به آپارتمان گلستان آمدیم و هر روز کارمان شده پیاده با دوچرخه علیرضا خان برویم پارک پیام نور که انتهای بلوار 75 متری است.ایشان ت...
24 بهمن 1392

23 ماهگی(تولد 2 سالگی)

تولد 2 سالگی شما به علت مسافرت آقاجون و عمو احسان در زمان  تولد شما و بابا حامد مامان امانه تولد شما و بابا حامد را در روز تولد بابا حامدی 27 شهریور ماه گرفت البته به صورت غافلگیرانه .  مامان :شما را خانه مامانی حسن گذاشتم و بابا حامدی هم بانک بود و همه را برای شام به بهانه خانه جدید دعوت کردم.البته  این یکی را با هماهنگی بابا حامد                         لحظاتی قبل از ورود شما       علیرضا به خوبی صحبت میکند  و تمام حیوانات را می شناسد. به کار...
24 بهمن 1392

عکسهای درخواستی پسرم علیرضا

    به درخواست شما پسرم عکس های آرامش شما البته با دستکشها و پاپوشی که مامانی حسن برای شما بافته است.          دایی علی برات از دبی بوت زمستانی مثل بوت های سفیدت با تفاوت رنگ مشکی فرستاده و شما سریعا خودت گفتی مامان من لباس شیک بپوشم تا من از شما عکس بیندازم ما هم طبق معمول آماده  به خدمت شما جیگرم این هم ژست های شما        نقاشی مامان امانه               یخواستم از بابا حامد برای سایت مکاسب عکس بندازم شما هم گفتی از من هم عکس بنداز برای سایتم تا همه ببینند ک...
15 بهمن 1392

زمستان 92

  این اولین برف زمستان سال 92 است که روی زمین نشسته  و پسر قشنگمان ما را کچل کرد برای اینکه برف بازی ببریمش. جلوی آپارتمان در حال بازی دومین برف بازی شما در زمستان همراه دایی حسن       برف بازی سوم شما در سال 1392 بالای پشت بام آپارتمان گلستان               نقاشی جدید علیرضا تاریخ 5 بهمن 1392   البته دوستان نقاشی ها را میتوانند در بخش نقاشی های علیرضا مشاهده نمایند!!!!!!!!!       ...
15 بهمن 1392

25 ماهگی

تکه کلامهای زیبای پسر سمانه !اُصه نخورم؟ بابا حامد، میری بانک پول بدازی؟ از قصه گفتن خوشش می آید ، عروسکش را روی پاهایش میگذارد و برایش قصه میگوید:عسل رفته بود آب بازی. مامانش گفت بته جون (بچه جون) شلوارتو خیس نکنی یک داداش داشت داداش داشت یک داداش داشت اسمش داداش بود..... گصه ما به سر رسید... رفتیم بالا ماست بود اومدیم پایین اوغ بود قصه ما دروووخ بود. هر چیزی را که دوست نداشته باشی بخوری میگی رفتیم دکتر گفته نخور. به دختر دایی محمد من خیلی علاقه مند شده ای بعضی اوقات با او تماس می گیرم تا شما با ایشان صحبت کنی.(البته خیلی از شما بزرگ تر میباشد.) با بزرگ تر ها ارتباط برقرا میکنی ولی از بچههای کوچکتر از خودت میترسی.!!!!!!!...
15 بهمن 1392

نه ماهگی

سی دی رنگین کمان را دوست دارد(چیه وچرا). مامانی سجاد برای شما آش دندان پخت. خیلی خوشمزه بود . بول میروی البته دنده عقب و زمانی که شیر میخواهی صورت مامان را میخوری.    چهره شما پسر قشنگم بعد از یک حمام داغ   17/4/89 اولین دندان علیرضا از پایین کرچه زده است.   ...
13 بهمن 1392

سال 91

تقریبا یک سالی میشود که خاطرات پسرم را ننوشتم آخه از زمانی که نزدیک خانه مامانم شدیم خیلی سرما شلوغ است. پسرم خیلی خیلی بزرگ شده است تمام کارهایش مستقل شده و از مای بیبی هم گرفتمش خیلی اذیت شدیم ولی دومین مرحله سخت را گذراندیم. تقریبا ترس از حمامش ریخته و برعکس شده و وقتی حمام می رود دیگر با گریه بیرونش می آوریم. اشکال هندسی را دوست دارد. رنگها را به خوبی بلد است . مثلث و مربع و دایره و نیم دایره و مستطیل را با هاش تمرین میکنم تقریبا به خوبی بلد شده است.  لیمو وپرتقال خور حرفه ای       ...
11 بهمن 1392

اولین شیرین کاریهای علیرضا

دستدستی وشکن سرسری بیا (با دست ) بابای نانای(عاشق آهنگ تندتند دلم تنگه میشه) قاشق دست گرفتن خودش از تخت بالا و پایین میرود خط خطی کردن دفترها و جزوه هایمان توب بازی کردن و گاهی نشسته پا به توب میزند. وقتی ازش میپرسیم  دایی جون حسن کجاست، میگوید نی و هم زمان دستهایش را بالا میگیرد. بنیشد جلوی کامپیوتر و آهنگ فیلم قهوه تلخ را گوش دهد.
7 بهمن 1392